تقصیر تو نبود خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها، خاموش شود خودم شعرهای شبانه اشک را، فراموش نکردم خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند، نه تو چیزی بدهکار ............... سهم من خانهای اجارهای در قلب توست! و هر روز ... ترس از ریختن وسایلم در کوچهها .............. دل من نرمتر از جنس حریر، دلم از جنس بلور، گر تو را قصد شکستن باشد، سنگ بی انصافیست ، یک تلنگر کافیست ................
گاه دلتنگ شوی ، گاه بی حوصله و سخت وغریب زمانی را هم ، غرق شادی و پر از خنده ی عشق همه را ای گل ناز به خداوند سپار خاطرت جمع عزیز که عدالت خصلت مطلق اوست گل نازم این بار چشم دل را واکن دست رد بر دل هر غصه بزن حرفهایت را گرم و آرام و بلند به خداوند بگو عشق را تجربه
.............
|